- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت
در آسمان بیکسیام یک ستاره نیست غربت نشین کوفهام و راهِ چاره نیست طوفان کینهها شده راهی در این دیار دریای غـصههای دلم را کناره نیست آه ای حسین فاطمه برگرد از این مسیر در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست جایی که نور حق به دلِ مردمش نرفت جای طلوعِ نورِ تو ای ماهـپاره نیست از عهد خوش مرا به بلندی کشاندهاند مهمان که جای او سرِ دارالعماره نیست کس نیست گوید این سرِ مهمانِ کوفه است جای تـنـش دگر سرِ میخِ قـناره نیست این حـرف آخـرم نکـند بـشـنود رباب حتی که رحمشان به سرِ شیرخواره نیست
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت
مـنـم تـجـسّـم شـیـری به دام افـتـاده به دام جـمـعـیـتـی بـد مــرام افـتـاده چنان پُراست شکمهایشان زمال حرام که از سر هـمه عـشـق امـام افـتاده هجوم زخـم به جانم نـشـسته و بدنم شـبـیـه فـاطـمـه در ازدحـام افـتـاده میان شهر مسلمان نـمای مُسلم کش غریب در مـلاء خاص وعام افتاده چه خوابها که برای عقیلهات دیدهاند زبـان بـرای بـیـان از کـلام افـتـاده زبس هوای تو را پروراندهام درسر که از تـنـم به هـمـیـن اتـهـام افـتاده منم که باهمۀ جان به شوق پابوست سـلام کـرده و از روی بـام افـتـاده هـزار شکـر میمـیـرم و نـمیبـیـنم به خاک، جـسم تو بیاحـترام افتاده
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت
وقـتی نـفـس از سیـنه بالاتـر نـیـاید جز هِق هِق از این مردِ غمگین بر نیاید خـیـلی بـرایِ آبـرویم بـد شد ایـنجـا آنـقـدر بـد دیـدم که در بـاور نـیـاید در را خودم بر رویِ دشمن باز کردم گـفتم به طوعه تا که پشتِ در نیاید سوگند خوردم در مدیـنه بعدِ زهـرا خـانـمِ خـانه پـشتِ در دیـگـر نـیـاید دیر است اما کاش میشد تا عـقـیله شهرِ تـنـور و خار و خاکـستر نیاید بر پُشتِ دستم میزنم دیدی چه کردم هرکـس بـیـاید مـادرِ اصـغـر نـیـاید ای کوفه باتو آرزویم رفت از دست بـیآبـروها آبـرویـم رفـت از دسـت از بس که زخمم میزدند از حال رفتم بـینِ جـمـاعت بودم و گـودال رفـتم با سنگهای خود سرِ من را شکستند انگشتِ بیانگـشـترِ من را شکستند وای از دلِ زینب چه میآید سرِ او وقتی که انگـشتر زِ دستت در نیاید یا لااقـل دنـبالِ این هـشـتاد خـانـوم نـامـحـرمی با خـیـزرانِ تَـر نـیـایـد بالا سرت وقتی که گودالت شلوغ است هرکـس بیـاید کـاشـکی مـادر نـیاید
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت
من پیک عشق هستم و نامه بر حسین دوم فــدایـی حــرم خــواهــر حـسـیـن لـب تـشـنـهام ولی نـزنـم لـب بـه آبـها سیراب میشوم فـقـط از ساغر حسین گرد و غبار چهرهام امضا نموده است مسلم جبین نسوده به غیر از درِ حسین فـطرس کجاست تا بـبـرد این پیام را؟ بـاید سـلام من بـرسـد محـضر حسین دلـواپــسـم بـرای الـنــگـوی دخـتـرش دلـواپـس ربــودن انـگــشـتـر حـسـیـن مثل تـنـور لحـظـه به لحـظـه گـداخـتم نـقـشـه کـشـیـدهانـد بـرای سـر حـسین روی قـنـاره تـشـنۀ صوت حجـازیام تا که علم شود نوک نی مـنـبـر حسین پـائـین پـای اکـبـر او مـدفـن مـن است در کـوفـه نیست مـقـبـرۀ نوکـر حسین
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت
تـنهـاتـرین غریب کجایی پسر عمو کُـشته مرا هـوای جـدایی پسر عمو زخـمـیتـرین سـتـارۀ دارالامـارهام آمـادهام بـرای رهـایـی پـسـر عـمـو فریاد میزنم که به اینجا سفـر نکن دیگر مرا نمانـده صدایی پسر عمو امشب همه فدایی و فردا همه فرار! در عهد کوفه نیست وفایی پسرعمو از بچههای فاطمه فرمان نمیبـرند اینجا اسیر جور و جفایی پسر عمو یک پیر زن به داد دل خستهام رسید بر زخم من رسانده دوایی پسر عمو شرمندهام از این که نوشتم بیا حسین دارم به لب دعا که نیایی پسر عمو راهـی شـده دلـم به تـمـنـای دیـدنت بـا کـاروان کـربوبلایی پسر عمو بختش بلند آنکه دلش جای عشق توست مسلم ستارهای به بلندای عشق توست
: امتیاز
|
مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام
سلام ما به حسین و سفـیر عـطـشانش که در اطاعت جانان، گذشت از جانش به آن غریبترین سربهدار وادی عشق به مسلم بن عـقیل و دو نـور چشمانش به عزم شب شکن و همّت علیوارش به صبر و قوّت قلب و شکـوهِ ایمانش میان معرکه، چون کوه محکم و نستوه ستاده در بَرِ اهـریـمنان به کف جانش تمام شهر پُر از دشمن است و میبارد نفاق و فـتـنه ز بارو و بـام و ایـوانش در آستان مُحرّم، به خاک و خون غلتید منای کـوفـه بـبـیـنـید و عـید قـربانـش طـلایـهدار بــزرگ قــیــام عــاشــورا فـدای نهضت سرخِ حسین شد، جانش
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیه السلام
خوشا بحال دلی که به دلبـری برسد به سـفـرۀ کـرم ذرّه پـروری بـرسد هـمـه رعـیّـت اربـاب میشـویم اما غـلام با ادب اینجا به برتری برسد کسی که بر در این خانه سر بلند نکرد به یک اشارۀ آقا به سـروری برسد اگرچه سائل او بی نیاز از دنیاست در آخرت به مقامات بهـتری برسد به نیـم قـطرۀ اشک محـبـتـش ندهد اگر خوشیّ دو عالم به نوکری برسد شبیه فطرس درمانده غصهای دارم نشستهام که مگر پر، نه؛ شهپری برسد ز "قال باقـر علیهالسلام" مست شود اگر کسی به فیوضات منبری برسد کسی که بر کـرمـش افـتـخار میکردند اگر نبـود خـلائـق چه کار میکـردند!؟ قـلـم به دست گرفـته رسـاله بنویسد به نام حـضرت جلّ جـلاله بنـویسد مقید است به تحلیل کـربلای حسین کنار این همه مقـتـل، مقاله بـنویـسد مقـیـد است که تاریخ را ورق بزند دوبـاره از غـم تـلـخ قـبـالـه بنـویسد روایت سفرش سوی کربلا کم نیست تمام روز و شبش را به ناله بنویسد میـان روضۀ بـازار شـام میطلـبـد که از نجابت طفـل سه ساله بنویسد تمام مـرثـیـههایش میان لـفـافه ست به اشک چشم تر از باغ لاله بنویسد برای اینکه محـرم به کـربلا بـرسم نـشـستهام که برایـم حواله بـنـویـسد کـنـار این هـمه ابـر بهـار گـریه کـنـم مـیان روضـۀ او زار زار گـریه کـنـم دلی شکسته و بغضی شکسته تر دارد دوباره یاد چه کرده که چشم تر دارد؟! همیشه مجلس روضهاش پُر تلاطم بود حـسین گـفـتـن او مـزّهای دگر دارد مرور خاطرهها کار هر شب آقاست چقدر زخم روی زخم بر جگر دارد چقدر پیر شده، خم شده، شکسته شده به خاطر غم و غصه است، خب اثر دارد چقدر این شب آخر به مادرش رفته میان نـافـلـهاش دست بر کـمر دارد لهوف از غم یک صبح تا شبش،گفته کجا کسی ز غم و غصهاش خبر دارد!؟ میان این همه ارثی که از پدر بُرده اگر غـلـط نـکـنم گـریه بیشتر دارد همیشه بالش زیر سرش پر از اشک است چرا که روضۀ گودال زیر سر دارد غروب روز دهم را نمیبرد از یاد شبیه خـیمه شده، آه شعـله ور دارد به یاد کودکیاش از رقیه میخواند چه خاطرات عجیبی ز همسفر دارد همینکه خار نشسته به پای او کافیست خدا کند که دگر زجر دست بردارد میان دفتر عمرش چه خاطرات بدی ز چوب و باده و دندان و تشت زر دارد در آن شبی که سنان بین راه اسیرش کرد گـرسنه بود ولی تازیانه سـیـرش کرد
: امتیاز
|
مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در شهادت امام باقر
دلگیرم از خودم که دلم گیر یار نیست اصـلاً بـرای آمـدنـش بـیقـرار نیست گـیرم رسیـد روز وصالش چه فایده؟! وقتی که دل، به شوق وصالش دچار نیست روزی هـزار بار دلـش را شکـسـتهام این گونه زیـستن، ادبِ انـتـظار نیست همسایهای گرسنه و اهل محـله خواب یعنی در این محله کسی سفرهدار نیست؟! آخـر چـقـدر در پـی دنـیـا دویـدهایـم؟! باور کنیم، حـرص زدن افتخار نیست امروز اگر که توبه نکردم، چه میکنم فردا که زیر خاک، مرا اختیار نیست؟! باید که گردگیری دل کرد و گریه کرد گریه برای عـاشق دلـداده عـار نیست ای دل به هوش باش و ببین چرخ روزگار خالی ز لطف و رحمت پروردگار نیست وای از مـزار و غـمکـدۀ باقـرالعـلـوم یک سایهبان به گسترۀ آن مزار نیست حجّـاج، مـکـهانـد و به روز شهـادتش یک شیعه در مجاورت آن دیار نیست
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه السلام
کـمیت قافـیه لـنگ و زبان شاعر لال چرا که وصف امام است در قصیده محال صدای پـای مسیـحا حـیـات میبخـشد به عشق او فوران کرده ذوق رو به زوال چه خوب جهل ندارد محلی از اعراب چه خوب از اینکه میآید جواب هر چه سوال به حـکـمت کـلـمات امام خـورده گره "کلام"و"فلسفه"و"منطق"و"اصول"و"رجال" ولـو ولـیّ خـدا را به احـتـجـاج کـشی "ابوحنیفه" که باشی نمیرسی به کمال ز " قـال باقـرعـلـیهالـسلام" فـهـمـیـدم دمش به حوزۀ علمیه میدهد پَر و بال رواست گر بنویسد جناب شیخ صدوق برای رحمت بیمنتش دوباره "خصال" خلاصۀ غزل من به قول "شیخ اجل" بس است عشق گـرانـمایۀ محمد و آل دم حــرم مـتـحــول شـود دل سـنـگــم چه شد مدینۀ من ای محول الاحوال!؟ به دوش خود بکشم حسرت بقیعش را چه میشود که خدا روزیام کند امسال بـبار چـشـم که تـنهـا به داد ما بـرسـد میان قبر همین چند قطره اشک زلال به حـشر لطمه زنانش چه آبرومـنـدند فروخـتند ز داغـش جمال را به جلال بــه آیـه آیــۀ قــرآن قــســم نــمـیآیــد به طفـل بیسـپر پنج ساله "قـد هلال" غروب عصر دهم با دو چشم خود میدید تمام روضۀ مکشوفه را...برای مثال: کـنار اهل حـرم دیـد دست پُر برگشت حـرامـزادۀ ذی الجـوشن از ته گـودال
: امتیاز
|
زبانحال امام باقر علیه السلام قبل از شهادت
از سـن کـودکـی شده غـم آشـنـای من بـاد خـزان وزیـده به دولت سرای من بغض و شرر گرفته مسیر صدای من بـالا گرفـته کـار دل و گـریـههای من خاک مزار من ز جفا بینصیب نیست زائر نمانده دور حریمم، عجیب نیست مانند من امـام غـریبی، غـریب نیست گـریـه کـنـید اهـل مِـنـا در عـزای من اهـل زمانه غـصه به قـلـبم رسانـدهاند بر روح و جان من غم و غربت چشاندهاند من را به روی مرکب سَمّی نشاندهاند از زهرِ زینِ اسب ورم کرده پای من از کودکی رسیده به من چهرهای کبود در کـربـلا و کوفه و جـولانگـه یهـود از بس که زخـم های تنم در فشار بود مانـده نـشان سلـسله بر جای جای من بر روی خار سخـت مغـیلان دویـدهام از ابن سعـد و حـرمـله طعـنه شنیدهام هـفـتـاد و دو ستـاره بَـر نـیـزه دیـدهام این روضههاست گوشهای از ماجرای من بـازار و ازدحـام نـرفــتـه ز خــاطـرم آتـش ز پـشـت بـام نـرفـتـه ز خاطـرم بـزم حــرامِ شـام نـرفــتـه ز خــاطـرم مانـده ز شام، کرب و بـلایی برای من یـادم نـرفـتـه چـشـم تـرِ عـمّـه زیـنـبـم آتـش گـرفـتـه بـود، پَـر عـمّـه زیـنـبـم یـاد لـبـاس شـعـلـه ور عـــمّـه زیـنـبـم فـریـاد مـیکـشـد جـگـر مـبـتـلای من من روضه خـوان غـربت عمّه رقیهام مـردم شکـست، حُـرمت عـمّه رقـیهام آه... از شـب شـهـادت عـمّـه رقــیـهام تغییر کرده صحبت و حال و هوای من یاد غروب کربوبلا زار و مـضطرم آن خـاطــرات مـیگـذرد از بــرابــرم یک عـمـر یـاد تـشـنـگی جـدّ اطـهـرم ذکـر حـسـین گـشـته دعـا و نـوای من داغـش برای اهل ولا سیـنه سوز ماند بیحال، زیر خـنجر آن کـینه توز ماند در زیـر آفـتـاب بـیـابان سه روز ماند اعضای جدِ تشنه لب و سر جدای من
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه السلام
مـولای هر سرا تویی یا باقرالعلوم از نـسل هـل اتی تویی یا باقرالعلوم یک جلوهات به ظاهر و باطن بیانگر است پیـدای هـر کجا تویی یا باقرالعـلوم با آن همه روایت سبزت مشخص است پـروازِ تـا خـدا تویی یا باقـرالعـلوم دیگر پی طبیب و دوایـش نمیرویم درد و دوای ما تـویی یا باقـرالعلوم با لطف تو همه سرِ این سفره آمدیم بانـیِ روضهها تویی یا باقـرالعـلوم ما نوکـریم و بر دل عالم نوشتهایم: مـولا و مقـتـدا تویـی یا باقـرالعـلوم در چهرهات همیشه دعا موج میزند منـظـومـۀ دعـا تویی یا باقـرالعـلوم ما غصۀ عـذاب جزا را نمیخوریم تا شافـع جــزا تـویی یا باقـرالعـلوم ذکر مصیبتی کن و ما هم به سر زنیم راویِ مـاجـرا تـویـی یا باقـرالعـلوم از کوفه و خـرابه و دروازهها بگو مشروح غصهها تویی یا باقرالعلوم ازکربلا به کوفه و از کوفه تا به شام در بند دست و پا تویی یا باقرالعلوم
: امتیاز
|
شهادت امام محمد باقر علیه السلام
ما با مِـنـا روضه برای تو گـرفـتیم با مـادرت زهـرا عـزای تو گرفتیم حالا که در صحن و سرایت زائری نیست ایـنجا عـزا با شیـعـیـان تو گرفـتـیم داری تـَقَـلّا میکـنی مـانـنـد گـودال محکم رَدای تو؛ عبای تو…گرفتیم میسوزی اما خنجری بر حنجرت نیست پس پای نی روضه به جای تو گرفتیم قرآن بخوان تا خیزران دور و برت نیست ما خـتم قـرآن در عـزای تو گرفتیم هرچند صحنت خاکی و تاریک و خالیست هرشب تب صحن وسرای تو گرفتیم مـثـل دعــای نــدبـه بـاران بهـاریـم این درس را از کـربلای تو گرفتیم
: امتیاز
|
زبانحال امام باقر علیه السلام قبل از شهادت
هـزار خـاطره از غـم نمیرود از یاد غـروب سرخ مُـحـرم نمیرود از یاد به گـاهـوارۀ خـالی اصـغـرم سـوگـنـد ربـاب و خـیـمۀ ماتـم نمیرود از یاد فرات بود و عطش بود و کودکان حرم خروش غـیرت زمزم نمیرود از یاد دمی که هستیِ زینب ز روی زین افتاد هـمان مـصیبتِ اعـظم نمیرود از یاد به دشت، دختر و زنها برهنه پا و دوان بدون یاور و مَـحـرم، نمیرود از یاد اسیـر بـودن با یـاس های نـیـلی رنگ هـجـوم سیـلی محکـم، نمیرود از یاد ز رقص و هلهله خون در دلم شده در شام بـلای شـهـر جـهـنـم نـمـیرود از یـاد به شهر شام، به بزم یزید، بین طشت سرِ شـکـسته و درهـم نمیرود از یاد
: امتیاز
|
زبانحال امام باقر علیه السلام قبل از شهادت
بـاقـر عـلـم مـصـطـفـا هـسـتم وارث حـلــم انــبــیـا هـســتــم سـاکـن عـرش کـبـریـا هـسـتم از اهـالــی کــربــلا هــســتــم سینهام از غم و بلا چاک است سنگ روی مزار من خاک است نورم از نور حضرت زهراست پـدر من شـفـیع روز جزاست عـشق من در تـمامی دلهاست جـدّ من آفـتـاب عـاشـوراسـت سینهام مملو از تب عشق است مکتبم چونکه مکتب عشق است قـطـره قـطـره شـبـیـه بـارانـم مـن امــام حـدیـث و قـــرآنــم از هـمـان کـودکی پـریـشـانـم بسکه با گریه روضه میخوانم اشکِ جاری و سوز و گریه منم چـونکه هـمـبـازی رقـیـه مـنم هـمۀ خـاطرات من درد است زندگی و حیات من درد است دفـترم که دوات من درد است تا قـیامت بساط من درد است آفـتـاب غـمـم غـروب نـداشت عمرمن لحظههای خوب نداشت من خودم مشک پـاره را دیدم گـلـوی شـیـرخـواره را دیــدم غــارت گــاهــواره را دیـــدم تـن روی قـــنــاره را دیـــــدم اربــاً اربـاًی اکـبـر آبــم کـرد زخـم پـهـلـوی او کـبـابـم کرد عـلـم افـتـاد و عـمه جان افـتاد نـاگـهـان دیـدم آســمـان افـتـاد تـازیـانـه بـه جـانـمـان افـتــاد روی جـسـم هـمه نـشـان افـتاد قـسمـتـم زخـم خار صحرا شد روی عـمـه شـبـیـه زهـرا شد میشود نیزه دید و اشک نریخت؟ روی مقتل رسید و اشک نریخت؟ میشود دل برید و اشک نریخت؟ از گلو بوسه چید و اشک نریخت؟ دیدم از تل تنی که لـرزان شد وقـتـی افـتـاد نـیـزه بـاران شد مـن خـودم قـتـل شـاه را دیـدم خــیــمــۀ بــیسـپــاه را دیــدم عــمــۀ بــیپـــنـــاه را دیـــدم مـن خـودم قــتـلـگـاه را دیــدم پــدرم را اســیــر تـب دیــــدم روزهـا را تـمـام، شـب دیــدم گـریــههــای ربــاب را دیــدم نــاقــۀ بـیرکـــاب را دیــــدم کـلّ بــزم شـــراب را دیــــدم مـحـمـل بـیحـجـاب را دیــدم در دلـم زخـمهای دشنام است قـاتـل مـن خـرابـۀ شـام اسـت روی دسـت گــلــی سـر بـابـا دخــتــری مـثـل مــادر بــابــا پـــای او بــود مــنــبــر بــابـا سـر به او گـفـت دخــتـر بـابـا مـیبـرم بـا خـودم تـو را بـابا چـشـم خـود را بـبـنـد بـا بـابـا
: امتیاز
|
زبانحال امام باقر علیه السلام قبل از شهادت
چشمهای ترم از کودکیم تر شده است زندگی نامۀ من داغ مکـرر شده است بدن لاغـر و این قـامـت خـم شاهد که روزها با چه غم دل شکنی سر شده است گاه میسوزم و گهگاه به خود میپیچم سوختن ارث من از روضۀ مادر شده است رد زنجیر و طناب است به دستم یعنی خاطرم از سر بازار مکدر شده است دم آخـر هـمـۀ اهـل و عـیـالم هـسـتـند شهر از ماتم این فاجعه محشر شده است زهر امروز مرا از نفس انداخت ولی قاتلم زهر نه یک علت دیگر شده است بین بستر چـقـدر زار زدم وای حسین روضهها در نظرم خوب مصوّر شده است باز انـگـار که با چـشـم خودم میبـینم زینت دوش نبی طعمۀ لشگر شده است باز انـگـار که با چـشـم خودم میبـینم ته گـودال گل فاطمه پـرپـر شده است باز انـگـار که با چـشـم خودم میبـینم قسمت گردن او کندی خنجر شده است باز انـگـار که با چـشـم خودم میبـینم نوک هر نیزهای آمادۀ یک سر شده است سوخـتـم پـای غـم آن شه افـتـاده نفـس همدم هر سحرم خونه جگر بوده و بس
: امتیاز
|
زبانحال امام باقر علیه السلام قبل از شهادت
آن روزهایِ شـعـلـه ور یادم نرفـته دسـتـان تـبدارِ پــدر یــادم نـرفـتـه دریـا همان نزدیکی اما تشنه بودیم بـیـتـابی و چـشـمـانِ تـر یادم نرفته گـهـواره را بُـردند بـعـدِ گـوشـواره هـول و وَلایِ دور و بر یادم نرفته افـتاد خیمه دستِ یک عـدّه حرامی آن لحـظـهٔ پُـر درد سـر یـادم نـرفته بعد از جسارتها اسارتها کشیدیم یک تکّـه نـانِ مخـتـصر یادم نرفته یکریز در آغوش عمه بغض کردیم زخـم زبـانِ رهـگــذر یـادم نـرفـتـه یک گوشه خوابید و صدایش درنیامد اشـک رقـیـه تا سـحـر یـادم نرفـتـه دیدم به عینه روضهها را پیشِ چشمم لحـظـاتِ تـلـخِ آن سفـر یـادم نرفـته
: امتیاز
|
ازدواج حضرت علی علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
شکر حق که مـادرزاد بندگان یکـتائیم با ولایت مـولا، عـبـد کـوی طـاهـائیم افتخـار ما این است ما اسیـرِ مولائـیم از ازل گـرفـتـار سـاربـان زهــرائـیـم مـا هـمـه عــنـان دار نـاقـۀ عـــروس او با سرود "من مثلی" جمله خاک بوس او سر فراز هر قـومـیم سربـزیر دلداریم از عروس و داماد آسمان نشان داریم در عروسی اش دعوت با تمام حضاریم حرمت عـروسش را تا ابـد نگهـداریم مـا غـلام زهـرائـیـم، عـبـد حـیـدر کرار جان،به رسم تبریک است نذر احمد مختار شرح حال این زوجین سورههای قرآنی ذکر و وصف این هر دو آیههای رحمانی حمد و مدح زیباشان خطبههای طولانی جایگـاه والاشـان غـرفههای رضوانی حاصل هـمـین تـزویج، یـازده امـام دین مهـرشان کـمـال دین، فعـلـشان پـیام دین حجت خدا حیدر، عصمت خدا زهـرا لنگـر زمین حـیـدر، لنگـر سما زهـرا محور فلک حـیدر، محـور کـسا زهرا صاحب جزا حـیدر، شافع جـزا زهـرا هردو مظهر توحـیـد، هردو مظهر کوثر هردو کفو هم یعنی، هردو محو یکدیگر صوت خطبه خوانِ این عقد آسمانی را بشنو با صدای هـو نـغـمـه نـهـانی را خوش به غمزه میخواند بانوی جنانی را این چنین روایت شد عـقد جاودانی را گـفته حق: وکـیلم من؟ گـفت فاطمه، بـله بر شـمـا دلـیـلم من؟ گـفت فـاطـمه، بـلـه این عروس و این داماد عاشقند و دلداده شد اثاث این بانو یک جهـیـزیه، ساده ظرف و چادر و معجر یک حصیر و سجاده ذوالـفـقـار مـولا و یـک غـلاف آمـاده بی سپر عـلی آمد چون سپـر نمی خواهد او مدافـعی غیر از پشت در نمی خواهد بهر نو عروسان است فعل فاطمه مصداق عـطر این خبر پیچـید در تمامی آفـاق در شب عروسی هم فاطمه کند انفـاق داده بر محـبّانش درس برترین اخلاق فـاطـمه به یک سائل داد بهترین رختش با دو کهنه پـیـراهـن رفـت خانه بخـتـش حرف کهنه پیراهن گرچه ماجرا دارد لا اقـل به مـقـدارِ یک گـریـز جا دارد ذکر کهـنـه پـیـراهـن یـاد کـربـلا دارد دستـبـاف مـادر هم جای بوسهها دارد نـیـزه کی دهـد بـوی بوسههای مـادر را زخمه میکشد روی بوسههای خواهر را
: امتیاز
|
ازدواج حضرت علی علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
درود! طلعت خـورشـید روزگار علی سـلام مــادر آب و سـلام یــار عــلـی کسی که گـفـته نیـاید بهـار با یک گل خـبـر نـداشـته اصلاً ز نـوبـهـار عـلی کـلید جنّت و فـردوس زیر لفـظی بود برای عـقـد تو از سمت کردگـار علی عـروس خـانـۀ حـیـدر مـبـارکت باشد شروع زنـدگی مـشـتـرک کـنـار علی سپـر فروخت برای عروسی ات مولا خبر شدند دو عـالـم ز شـاهـکار عـلی طبق طبـق سبـد یـاس جـبـرئـیل آورد به افـتخـار شـمـا و به افـتـخـار عـلـی دخـیـلِ بخت ببند ای ملـیکه با چشمت به چـشمهـای سـراسـر امـیـدوار عـلی قسم به«واقعه»«کوثر» پسند کرده«نباء» و جای باطن «قدر» است در جوار علی سه بار جلوه گری کن ز صبح تاخود شب سه بار دیدن این جلوههاست کار علی بدون اذن تو دستی به قبضه زد نه نزد که هست فاطمه مِن بعد ذوالفقار علی رضایت است سکوت اختیار کردی تو! که انتخـاب گـذاری به اخـتـیـار عـلی خـدا کـند نظر تـنـگ چـشـمـتان نـزند خـدا کـنـد نـرود طاقت و قـرار عـلـی
: امتیاز
|
ازدواج حضرت علی علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
هوای سیـنـۀ دنیا چو عرش اعلاء بود و نـور عـشـق میان زمیـن و بـالا بود مدیـحـه خـوانی داوود میرسد امشب در این شبی که شفق هم نوای دریا بود دل زمین خدا شوق پَر کـشـیدن داشت و آن کـرانه که در اوج ناکجـاهـا بود نشست حضرت موسی به تور عشق علی و شور و شوقِ دگر در دل مسیحا بود تــمـامـی شـعــف جـلــوۀ خــداونــدی مـیـان خـنـدۀ پـیـغـمـبـرش هـویـدا بود نگاه خیـرۀ زهـرا به چـشـمهای عـلی نگاه خـیـرۀ حـیـدر به چشم زهرا بود خــرابـی دل عـــالـم شـدسـت آبــادش خوشا به حال نبی که علیست دامادش زمین بهشت خـدا شد ز اعـتـبار عـلی و ماه محور رخ و گردش مـدار علی همین که حضرت زهرا عروس مولا شد نـمانـده بود به سیـنـه دگر قـرار عـلی به نان هر شب حیدر مدینه محتاج است از این به بعد که زهراست خانهدار علی و بـا حـضـور قـدمهـای مـادر گـلهـا شـکـفـت در دل خانه گـل بـهـار علی برای جنگِ علی ذوالفـقار لازم نیست چرا که حضرت زهراست ذوالفقار علی هزار هـمچـو سلـیـمـان کـنار خـانۀ او نشـسـتهاند که باشند ریـزهخـوار عـلی به پـاش ریخـت پـیـمـبر تـمام دنـیا را گذاشت در کف حیدر چو دست زهرا را
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جواد علیهالسلام
به نام تو بهـشـتی میکـنم حال جهـنّم را خدا را شکر که آموختم من اسم اعظم را بدون جلوهات در کودکی، باور نمیکردند تـکـلـمهای در گـهـوارهٔ فرزند مـریم را نٙوٙد ساله برای طفل نُه ساله تواضع کرد تو خٙم کردی برای دست بوسی قامت خٙم را یکی از قاتلانت علم تو در خردسالی بود که رسوا کردی آخر با سؤالی ابن اکثم را حسن ازحیث همسر با تو همدرد است اما او چو زینب خواهری دارد که از دل میبٙرٙد غم را اگر تشنه میان حـجـرهٔ دربـسـته افـتادی به یاد جد خود با اشک بنشان آتش سٙم را شما رفتید و صدها سال لازم شد که بنویسند برای هـر جواب مسأله « الله أعـلـم» را
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
هم آسـمان قـصیدهای از بیکـرانیاش هـم بـیکـرانـههـا غــزلِ آسـمـانـیاش ای کالها، کمال سرِ کـوچهبـاغ اوست بـایـد رسـیـد تا بـه خـدا با نـشـانـیاش او در مدینه جای پدر را چه پُـر نمود در غـیـبت پـدر، پسر و مـیـزبـانیاش باغِ مـعـارف است حدیـثـش، پیـمبران حَـظ مـیبـرند موقـعِ شیرین زبانیاش از جبرئیل تا ملک الموت هرکه هست نـوشـیـده است از لـبِ جـام دهـانیاش بابُ الجـواد حاجت ما را چه زود داد مـشـهـد پُر است از نفـسِ مهربانیاش یارب مگـیـر فیضِ شبِ کـاظـمـین را هرکس خوش است پیشِ عزیزان جانیاش وقت زیارت است و عباراتش از رضاست قـربـان کـودکـیـش، فـدای جـوانـیاش آقـایِ طـوس از جـگــرش آه میکـشد در کـنـجِ حـجـره تا پسرش آه میکشد
: امتیاز
|